مقانبلغتنامه دهخدامقانب . [ م َ ن ِ ] (ع اِ)ج ِ مِقنَب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقنب شود. || گرگهای بسیار شکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || گروهی از سواران که برای غارت جمع شوند. (از اقرب الموارد) : ایشان را از کمات کتا
مقنبلغتنامه دهخدامقنب . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) چنگال شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || توشه دان صیاد و توبره ٔ صیاد که صید درآن اندازد. || گله ٔ اسب از سی تا چهل عددیا مقدار سیصد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جماعتی سوار که گرد آ
مکنئبلغتنامه دهخدامکنئب . [ م ُ ن َ ءِب ب ] (ع ص ) مرد درشت اندام سخت و کوتاه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مکنبلغتنامه دهخدامکنب . [ م ِ ن َ / م ُ ن ِ ](ع ص ) سم شوخ بسته و درشت گردیده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). سم شوخ بسته و درشت و ستبر گردیده . (ناظم الاطباء). سمی از کار درشت گردیده . (از اقرب الموارد).
مقنابلغتنامه دهخدامقناب . [ م ِ ] (ع اِ) چنگال شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقاثبلغتنامه دهخدامقاثب . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) بخششها و عطایا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مَقثَب است . (از اقرب الموارد): جمیع مقانب را مستغرق مقاثب کرده و منتهای بی منتهایی از جود بر جودجیود جنود لازم آورده . (دره ٔ نادره چ شهیدی ص <span cl
مقنبلغتنامه دهخدامقنب . [ م ِ ن َ ] (ع اِ) چنگال شیر. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || توشه دان صیاد و توبره ٔ صیاد که صید درآن اندازد. || گله ٔ اسب از سی تا چهل عددیا مقدار سیصد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || جماعتی سوار که گرد آ
کتایبلغتنامه دهخداکتایب . [ ک َ ی ِ ] (ع اِ) کتائب . ج ِ کتیبه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).لشکرها : و مردم شهر اندر حالت اختلاط کتایب و اختراط قواضب و تمکین یافتن نیزه ها در سینه ها...با ایشان مقاومت نتوانند کرد. (تاریخ بیهق ص 14).<