مقانبلغتنامه دهخدامقانب . [ م َ ن ِ ] (ع اِ)ج ِ مِقنَب . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مقنب شود. || گرگهای بسیار شکار. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب
رجلیونلغتنامه دهخدارجلیون . [رَ ج َ لی یو ] (ع ص نسبی ، اِ) قومی بوده از پیادگان . واحد آن رَجَلی ّ است ، و هُم سلیک المقانب و المنشربن وهب الباهلی و اوفی بن مطر المازنی و قولهم و
رجیلاءلغتنامه دهخدارجیلاء. [ رُ ج َ ](اِخ ) قومی بوده از پیادگان و واحد آن رَجَلی ّ است .(آنندراج ). نام گروهی از پیادگان . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجیلاء و رَجَلیون قوم
مقاثبلغتنامه دهخدامقاثب . [ م َ ث ِ ] (ع اِ) بخششها و عطایا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). عطایا، گویند مفرد ندارد و گویند مفرد آن مَقثَب است . (از اقرب الموارد): جمی