مقارجهلغتنامه دهخدامقارجه . [ م َ رِ ج َ / ج ِ ] (اِ) بابونه . بابونج . کرکاش . رجل الدجاجه . اقحوان . بابونک . بابونق . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به بهار (گیاهی ...) شو
مغارجهلغتنامه دهخدامغارجه . [ م َ رِ ج َ ] (معرب ، اِ) به اسپانیائی «ماگارزا» ... بابونه ٔ گاوی . اقحوان . و اهل اندلس آن را به این نام شناسند و این اسم لاتینی است و شجارونا به ان
مقارنةدیکشنری عربی به فارسیمقايسه کردن , برابرکردن , باهم سنجيدن , مقايسه , تطبيق , سنجش , برابري , تشبيه , تباين , کنتراست
مخارجةلغتنامه دهخدامخارجة. [ م ُ رَ ج َ ] (ع مص ) برآوردن شخصی از انگشتان خود آنچه خواهد و شخص دیگر مثل آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و آن نوعی
مشارجةلغتنامه دهخدامشارجة. [ م ُ رَ ج َ ] (ع مص ) به همدیگر مانا شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
مقارعةلغتنامه دهخدامقارعة. [ م ُ رَ ع َ ] (ع مص ) با کسی قرعه زدن . قِراع . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ). با همدیگر قرعه انداختن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء
مقارفةلغتنامه دهخدامقارفة. [ م ُ رَ ف َ ] (ع مص ) با هم آمیختن . قِراف . (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). || نزدیک شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء)
اقحوانلغتنامه دهخدااقحوان . [ اُ ح ُ ] (ع اِ) قُحوان . بابونج . بابونه . (منتهی الارب ). رجل الدجاجة. کرکاش . مقارجه . بابونک . بابونق . (یادداشت مؤلف ). شجره ٔ مریم . کافوریه .
کرکاشلغتنامه دهخداکرکاش . [ ک َ ] (اِ) اقحوان . (یادداشت مؤلف ) (فرهنگ فارسی معین ). بابونج . مقارجه . رجل الدجاجة. بابونک . بابونق . (یادداشت مؤلف ). شجره ٔ مریم . بابونه ٔ گا
رجل الدجاجةلغتنامه دهخدارجل الدجاجة. [ رِ لُدْ دَ ج َ ] (ع اِ مرکب ) بابونه . (ناظم الاطباء). بابونه . بابونج . کرکاش . مقارجه . بابونق . اقحوان . بابونک . (یادداشت مرحوم دهخدا).
بابونجلغتنامه دهخدابابونج . [ ن َ ] (اِ) معرب بابونه ٔ فارسی است . قرّاص . قحوان . اقحوان . (منتهی الارب ). بابونک . بابونق . (دزی ج 1 ص 47). نورالاقحوان . (بحر الجواهر). اربیان .
بهارلغتنامه دهخدابهار. [ ب َ ] (اِ) فصل ربیع است ؛ یعنی بودن آفتاب در برج حمل و ثور و جوزا. (از جهانگیری ). فصل ربیع و آن در بلاد اقلیم چهارم و پنجم و ششم ، مدت ماندن آفتاب است