مفلجلغتنامه دهخدامفلج . [ م ُ ف َل ْ ل َ ] (ع ص ) امر مفلج ؛ کار نااستوار. (منتهی الارب ) (از آنندراج ) (ناظم الاطباء). کار غیرمستقیم در جهت خود. (از اقرب الموارد). || دندان گشا
مَفْلوْکگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی فقر ، بیچاره ، ندار ، کسی که ثروت یا خانواده یا موقعیت خود را از دست داده است.
مِلَجْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی صدای بوسه زدن بر کسی یا چیزی ، مزه کردن چیزی ، رجوع شود به ملج ملوج
مِلَج مِلُوچگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی بوس و ماچه ، دیده بوسی ، روبوسی کردن ،در حال مزه مزه خوردن چیزی در دهان با نگه داشتن و مزه مزه کردن آن
احمدلغتنامه دهخدااحمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن یحیی بن زیدبن یسار ابوالعباس ثعلب النحوی اللغوی الخراسانی . امام کوفیین در نحو و لغت . و ثقة و بادیانت . وی ایرانی و از موالی بنوشیب
مِلَجْگویش گنابادی در گویش گنابادی یعنی صدای بوسه زدن بر کسی یا چیزی ، مزه کردن چیزی ، رجوع شود به ملج ملوج