مفروضلغتنامه دهخدامفروض . [ م َ ] (ع ص ) واجب و فریضه کرده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فرموده ٔخدای . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). آنچه خدا بر بندگان خود واجب ساخته است . (از اقرب الموارد). || فرض کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). فرض شده . مُتَصَوَّر. (ی
مفرودلغتنامه دهخدامفرود. [ م َ ] (اِ) نوعی از کمات کوچک . (الفاظ الادویه ). اسم نوعی از فطر است . (فهرست مخزن الادویه ).
رضایت مفروضimplied consentواژههای مصوب فرهنگستانرضایتی که در هنگام فوریتهای مربوط به کودکان یا افرادی که هوشیاری کامل ندارند، انتظار میرود که پس از مداخلۀ درمانی اخذ شود
اطلاع مفروضgiven informationواژههای مصوب فرهنگستاندر ساخت اطلاع جمله، اطلاعی که از دید گوینده یا نویسنده برای شنونده یا خواننده آشناست و از آن خبر دارد متـ . اطلاع کهنه old information
مفراتلغتنامه دهخدامفرات . [ م ُ ف ِرر ] (ع ص ) الایام المفرات ؛ روزهایی که اخبار را آشکار می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
مفروضاتلغتنامه دهخدامفروضات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفروضة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی ، اوامر خداوندی . (ناظم الاطباء). || فرض شده ها. و رجوع به مفروض شود.
مفروضلولغتنامه دهخدامفروضلو. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان منجوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مفروضةلغتنامه دهخدامفروضة. [ م َ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مفروض .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفروض شود.
مخروطوارconoidواژههای مصوب فرهنگستانرویة حاصل از اجتماع همة خطهای مستقیم موازی با صفحهای مفروض که خطی مفروض و خمی مفروض را قطع میکند
آرکتانژانتarctangentواژههای مصوب فرهنگستانآرکتانژانت یک عدد مفروض زاویهای است که تانژانت آن برابر آن عدد مفروض است
آرکسینوسarcsineواژههای مصوب فرهنگستانآرکسینوس یک عدد مفروض زاویهای است که سینوس آن برابر آن عدد مفروض است
آرککتانژانتarccotangentواژههای مصوب فرهنگستانآرککتانژانت یک عدد مفروض زاویهای است که کتانژانت آن برابر آن عدد مفروض است
آرککسینوسarccosineواژههای مصوب فرهنگستانآرککسینوس یک عدد مفروض زاویهای است که کسینوس آن برابر آن عدد مفروض است
مفروضاتلغتنامه دهخدامفروضات . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مفروضة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مأخوذ از تازی ، اوامر خداوندی . (ناظم الاطباء). || فرض شده ها. و رجوع به مفروض شود.
مفروضلولغتنامه دهخدامفروضلو. [ م َ ] (اِخ ) دهی از دهستان منجوان است که در بخش خداآفرین شهرستان تبریز واقع است و 121 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
مفروضةلغتنامه دهخدامفروضة. [ م َ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مفروض .(یادداشت به خط مرحوم دهخدا). رجوع به مفروض شود.
رضایت مفروضimplied consentواژههای مصوب فرهنگستانرضایتی که در هنگام فوریتهای مربوط به کودکان یا افرادی که هوشیاری کامل ندارند، انتظار میرود که پس از مداخلۀ درمانی اخذ شود
اطلاع مفروضgiven informationواژههای مصوب فرهنگستاندر ساخت اطلاع جمله، اطلاعی که از دید گوینده یا نویسنده برای شنونده یا خواننده آشناست و از آن خبر دارد متـ . اطلاع کهنه old information