مفرشلغتنامه دهخدامفرش . [ م َ رَ ] (ع اِ) هرچه بگسترانند. ج ، مفارش . (مهذب الاسماء). گستردنی . ج ، مفارش . (منتهی الارب ). چیز گستردنی .(ناظم الاطباء). فرش . (غیاث ) (آنندراج )
مفرشلغتنامه دهخدامفرش . [ م ِ رَ ] (ع اِ) چیزی است مانند شادگونه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ازناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). چیزی که بگسترند وبر آن خوابند. (از المنجد). و رج
مفرشةلغتنامه دهخدامفرشة. [ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ) شادگونه مانندی است خردتر از مِفرَش که بر رحل گسترند و بر آن نشینند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، مفارش . (اقرب
مفرشةلغتنامه دهخدامفرشة. [ م ُ ف َرْ رِ ش َ ] (ع اِ) شکستگی سر که استخوان را بشکافد و بنشکند. (السامی ). شکستگی سرکه استخوان کفته باشد بی آنکه ریزه گردد. (منتهی الارب ) (آنندراج
مفرشةلغتنامه دهخدامفرشة. [ م ِ رَ ش َ ] (ع اِ) شادگونه مانندی است خردتر از مِفرَش که بر رحل گسترند و بر آن نشینند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). ج ، مفارش . (اقرب