مفرد تبریزیلغتنامه دهخدامفرد تبریزی . [ م ُ رَ دِ ت َ ] (اِخ ) ملامحمد علی بن محمد قلی بیک . از شعرای قرن یازدهم و مقیم اصفهان بوده است . از اوست :طره اش درد دل هر دردمندی بسته است این
مفردلغتنامه دهخدامفرد. [ م ُ ف َرْ رَ ] (ع ص ) مهره ٔ به زر در رشته کشیده ٔ فصل یافته به شبه و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مهره های زر به رشته کشیده که در میان آنها مروار
مفردلغتنامه دهخدامفرد. [ م ُ رِ ] (ع ص ) زن و گوسپند و جز آن که یک بچه آورده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (اقرب الموارد). به شتر اطلاق نشود زیرا که شتر جز یک بچه نیارد. (از ا
مفردفرهنگ مترادف و متضاد۱. بسیط، ساده ۲. تنها، فرد، طاق، واحد، یکتا، یکه ≠ مرکب، جمع ۳. جدا، جداگانه، مستقل ۴. یگانه، ممتاز، یکهتاز ۵. تکبیت، فرد ≠ رباعی ۶. حروفگسسته ۷. منفرد
کیفیتلغتنامه دهخداکیفیت . [ ک َ / ک ِ فی ی َ ] (ع مص جعلی ، اِمص ) چگونگی و حالت و وضعی که حاصل باشد در چیزی ، و در فارسی به تخفیف نیز آید. (غیاث ). صفت و چگونگی . (ناظم الاطباء)
الفلغتنامه دهخداالف . [ اَ ل ِ ] (حرف هجاء)نام نخستین حرف از حروف تهجی به اصطلاح خاص «آ» و «اء» یعنی الف مقصوره و ممدوده را گویند و گاه همزه رانیز الف گویند در معنی اعم . این ح
پهلویلغتنامه دهخداپهلوی . [ پ َ ل َ ] (اِخ ) (زبان و خط...) زبان پهلوی . زبان پهلو یا پهله ،پارت ، پرثوه ، پهلوانی . زبان متداول دوره ٔ اشکانیان و ساسانیان . فارسی میانه و آن میا
علملغتنامه دهخداعلم . [ ع َ ل َ ] (ع مص ) کفیده لب گردیدن . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). شکافته شدن لب بالا،یا یکی از دو طرف آن . (از اقرب الموارد). || (اِمص ) شکافتگی در
یتیملغتنامه دهخدایتیم . [ ی َ ] (ع ص ) مرد بی پدر. (منتهی الارب ). کودک بی پدر. (ناظم الاطباء). از آدمیان آنکه پدر از دست داده باشد و به حد مردان نرسیده باشد. (از اقرب الموارد).