دلخواهلغتنامه دهخدادلخواه . [ دِ خوا / خا ] (ن مف مرکب ) که دل خواهد. دل خواسته . آنچه دل بخواهد. آنچه دل آرزو کند. هر چیزکه مطلوب باشد. خوب . مرغوب . (آنندراج ). نیکو. محبوب . پس
تیرخوردهلغتنامه دهخداتیرخورده . [ خوَرْ /خُرْ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زخمی با گلوله و یا تیر.(ناظم الاطباء). خسته شده از تیر کمان یا گلوله . مجروح و زخمی شده از تیر. کسی که از تیر خس
نمک بندلغتنامه دهخدانمک بند. [ ن َ م َ ب َ ] (ن مف مرکب ) زخمی که در آن نمک انداخته بند کنند . (آنندراج ). زخمی که بر روی آن نمک پاشیده وی را ببندند. (ناظم الاطباء) : هر شب ز شور گ
جراحت دیدهلغتنامه دهخداجراحت دیده . [ ج ِ ح َ دی دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) زخمی و خسته . (آنندراج ). خسته و مجروح و کسی که بسیار گرفتار زخم و جراحت شده باشد. (ناظم الاطباء). آنکه زخم یاف
خاملغتنامه دهخداخام . (ص ، اِ) ناپخته . (شرفنامه ٔ منیری ) (فرهنگ شعوری ج 1 ص 373) (غیاث اللغات ) (ناظم الاطباء). نپخته . غیرمنضوج . نقیض پخته . (برهان قاطع) (انجمن آرای ناصری