مفحصلغتنامه دهخدامفحص . [ م َ ح َ ] (ع اِ) آشیان کتو. ج ، مفاحص . (مهذب الاسماء).خانه ٔ مرغ سنگخوار. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) : پیش آسیب صواعق حادثات چ
مفصلگویش اصفهانی تکیه ای: band طاری: mefsal / moč طامه ای: mefsal طرقی: mefsal کشه ای: mefsal نطنزی: mafsal
مُحَصَّنَةٍفرهنگ واژگان قرآنمنع شده (در اصل از احصان (به معني مانع شدن)- محكم شده -(درعبارت"قُرًى مُّحَصَّنَةٍ " منطقه اي كه با قلعه اي محكم احاطه شده وحفاظت مي شود)
مفصلدیکشنری عربی به فارسیدرزه , بند گاه , بند , مفصل , پيوندگاه , زانويي , جاي کشيدن ترياک با استعمال نوشابه , لولا , مشترک , توام , شرکتي , مشاع , شريک , متصل , کردن , خرد کردن , بند ب
مفاحصلغتنامه دهخدامفاحص . [ م َ ح ِ ] (ع اِ)ج ِ مفحص . (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ مفحص ، خانه ٔ مرغ سنگخوار. (آنندراج ). و رجوع به مفحص شود.
اسفهرودلغتنامه دهخدااسفهرود. [ اِ ف َ ] (اِ) سنگخواره . قطا. اسفرود. هوذه : مَفْحَص ؛ آشیان اسفهرود. (السامی فی الاسامی ).
مدحصلغتنامه دهخدامدحص . [ م َ ح َ ] (ع اِ) خانه ٔ سنگخوار. (منتهی الارب ). آشیانه ٔ مرغ سنگخوار. (ناظم الاطباء). مفحص . (متن اللغة) (اقرب الموارد).
مُحَصَّنَةٍفرهنگ واژگان قرآنمنع شده (در اصل از احصان (به معني مانع شدن)- محكم شده -(درعبارت"قُرًى مُّحَصَّنَةٍ " منطقه اي كه با قلعه اي محكم احاطه شده وحفاظت مي شود)