مفجوعلغتنامه دهخدامفجوع . [ م َ ] (ع ص ) ستم رسیده .مصیبت رسیده . (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مفاجاءةلغتنامه دهخدامفاجاءة. [ م ُ ج َ ءَ ] (ع مص ) ناگاه برآمدن بر کسی و بی مهلت و درنگ گرفتن آن را. فِجاء. (از ناظم الاطباء). ناگهان بر کسی حمله کردن چنانکه نداند. (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاجاة و مفاجات شود.
مفاجاةلغتنامه دهخدامفاجاة. [ م ُ ] (ع مص ) کسی راناگاه گرفتن . (تاج المصادر بیهقی ) (المصادر زوزنی ).به ناگاه درآمدن بر کسی و گرفتن آن را. فِجاء. (منتهی الارب ). و رجوع به مفاجات و مفاجا و مفاجاءة شود.
مفزعلغتنامه دهخدامفزع . [ م ُ زِ ] (ع ص ) آنکه می ترساند. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از اقرب الموارد). و رجوع به افزاع شود.
مفاجیلغتنامه دهخدامفاجی ٔ. [ م ُ ج ِءْ ] (ع ص ) به ناگاه درآینده بر کسی . (از منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). به ناگاه حمله کننده بر کسی . (از اقرب الموارد). و رجوع به مفاجاة و مفاجاءة شود. || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
کابتلغتنامه دهخداکابت . [ ب ِ ](ع ص ) نعت فاعلی از کبت . هلاک سازنده . به روی دراندازنده . بر زمین افکننده . بر روی افکننده : اباحسن لاتبعدّن و کلنالهلکک مفجوع له الحزن کابت .فلم یتفقدنی من العلم واحدهراق اناءالعلم بعدک کابت .ابواحمد یحیی بن علی منج
ثابتلغتنامه دهخداثابت . [ب ِ ] (اِخ ) ابن قرةالحرّانی . مکنی به ابی الحسن . یکی از مردم حران . او در ایام معتضدباﷲ عباسی ببغداد رفت و بمطالعه ٔ علوم حساب و هندسه و هیئت و نجوم و منطق مشغول گشت . ولادت او در 221 هَ . ق . به حرّان و وفات وی بسال <span class="hl