مفترعاتلغتنامه دهخدامفترعات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع اِ) منشعبات . متفرّعات : و جمله ٔ بحور اشعارعجم را در چهار دایره نهیم : هزج و رجز و رمل در یک دایره و جملگی مفترعات و منشعبات هریک ب
مُفْتَرَيَاتٍفرهنگ واژگان قرآنافتراء بسته شده ها - به دروغ نسبت داده شده ها (افتراء : کاري را به غير کننده اش نسبت دادن)
متفرعاتلغتنامه دهخدامتفرعات . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمتفرع . توابع و لواحق و متعلقات . مشتقات و مناسبات .(از ناظم الاطباء). و رجوع به متفرع و متفرعة شود.
مخترعاتلغتنامه دهخدامخترعات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) احداثات و اختراعات . (ناظم الاطباء). ج ِ مخترعة. نو پدید آورده ها : بر آن قرار افتاد که از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای که
مفتریاتلغتنامه دهخدامفتریات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُفتَری ̍. فرابافته ها. سخنان بربافته . کلمات بهم بربافته : أم یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من
متفرعاتلغتنامه دهخدامتفرعات . [ م ُ ت َ ف َرْ رِ ] (ع ص ، اِ) ج ِمتفرع . توابع و لواحق و متعلقات . مشتقات و مناسبات .(از ناظم الاطباء). و رجوع به متفرع و متفرعة شود.
مخترعاتلغتنامه دهخدامخترعات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) احداثات و اختراعات . (ناظم الاطباء). ج ِ مخترعة. نو پدید آورده ها : بر آن قرار افتاد که از عرایس مخترعات گذشتگان مخدره ای که
مفتریاتلغتنامه دهخدامفتریات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُفتَری ̍. فرابافته ها. سخنان بربافته . کلمات بهم بربافته : أم یقولون افتریه قل فاتوا بعشر سور مثله مفتریات و ادعوا من
مفترضاتلغتنامه دهخدامفترضات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای فرض کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مفترضة. فرایض . واجبات . لوازم : به حکم آنکه بر ادب تخفیف ملازمت نمودن از مفتر
گل آراییفرهنگ انتشارات معین( ~ .) (حامص .) هنر ترکیب و تنظیم گل و متفرعات آن از قبیل برگ و شاخه در گلدان به کمک عناصر و عواملی از قبیل سنگ ریزه و کندة درخت و امثال آن به نحو متناسب .