مفترضلغتنامه دهخدامفترض . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ) فرموده ٔ خدای . (مهذب الاسماء) (السامی ). فریضه کرده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) : پس نکو گف
مفترضفرهنگ انتشارات معین(مُ تَ رَ) [ ع . ] 1 - (اِمف .) فرض کرده شده ، واجب گردیده ، فریضه کرده شده . 2 - (ص .) واجب ، لازم .
مفترضاتلغتنامه دهخدامفترضات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای فرض کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مفترضة. فرایض . واجبات . لوازم : به حکم آنکه بر ادب تخفیف ملازمت نمودن از مفتر
مفترضةلغتنامه دهخدامفترضة. [ م ُ ت َ رَ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مفترض . ج ، مفترضات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفترض و مفترضات شود.
مفترضاتلغتنامه دهخدامفترضات . [ م ُ ت َ رَ ] (ع ص ، اِ) چیزهای فرض کرده شده . (غیاث ) (آنندراج ). ج ِ مفترضة. فرایض . واجبات . لوازم : به حکم آنکه بر ادب تخفیف ملازمت نمودن از مفتر
مفترضةلغتنامه دهخدامفترضة. [ م ُ ت َ رَ ض َ ] (ع ص ) تأنیث مفترض . ج ، مفترضات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و رجوع به مفترض و مفترضات شود.