مفاخذةلغتنامه دهخدامفاخذة. [ م ُخ َ ذَ ] (ع مص ) هم زانو شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). هم زانو شدن و نشستن زانو به زانوی دیگری . (ناظم الاطباء). || ترک یاری قوم کردن و آنان را
مفاخزةلغتنامه دهخدامفاخزة. [م ُ خ َ زَ ] (ع مص ) برابری کردن در فخر. (منتهی الارب ). تکبر کردن و بزرگ منشی نمودن . (از ناظم الاطباء).
مؤاخذهلغتنامه دهخدامؤاخذه . [ م ُ آ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] (از ع ، اِمص ) مواخذة. مؤاخذت . گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه . گرفتن بر. گرفت و گیر. گرفتن و سیاست کردن . تنبیه کردن .
مؤاخذةلغتنامه دهخدامؤاخذة. [ م ُ آ خ َ ذَ ] (ع مص ) گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه او. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کسی را به گناه گرفتن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (تا
مواخذهلغتنامه دهخدامواخذه . [ م ُ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] (از ع ، اِمص ) تداول عامه از مؤاخذه . مؤاخذة. رجوع به مؤاخذه شود.
مواخذهفرهنگ مترادف و متضاد۱. بازپرسی، بازجویی، بازخواست، پرسش ۲. اعتراض، ایراد ۳. تادیب، تنبیه، توبیخ، عقاب، عقوبت ۴. بازخواست کردن ۵. تنبیه کردن، سیاست کردن
مؤاخذهلغتنامه دهخدامؤاخذه . [ م ُ آ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] (از ع ، اِمص ) مواخذة. مؤاخذت . گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه . گرفتن بر. گرفت و گیر. گرفتن و سیاست کردن . تنبیه کردن .
مؤاخذةلغتنامه دهخدامؤاخذة. [ م ُ آ خ َ ذَ ] (ع مص ) گرفتن و عقوبت کردن کسی را به گناه او. (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). کسی را به گناه گرفتن . (ترجمان القرآن جرجانی ص 96) (تا
مواخذهلغتنامه دهخدامواخذه . [ م ُ خ َ ذَ / خ ِ ذِ ] (از ع ، اِمص ) تداول عامه از مؤاخذه . مؤاخذة. رجوع به مؤاخذه شود.