مفلغتنامه دهخدامف . [ م ُ ] (اِ) آب بینی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ترشح غلیظی که از سوراخ بینی سرازیر شود. (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمال زاده ).
مفصلگویش اصفهانی تکیه ای: band طاری: mefsal / moč طامه ای: mefsal طرقی: mefsal کشه ای: mefsal نطنزی: mafsal
مفازهفرهنگ انتشارات معین(مَ زِ) [ ع . مفازة ] (اِ.) 1 - جای هلاک شدن ، مهلکه . 2 - بیابان بی آب و علف .
مفعولاتلغتنامه دهخدامفعولات .[ م َ ت ُ ] (ع اِ) یکی از اصول اوزان عروضی مرکب از دو سبب خفیف (مف + عو) و یک وتد مفروق (لات ) : اگر هر دو سبب را بر وتد مفروق تقدیم کنی مفعولات آید بر
مفینهلغتنامه دهخدامفینه . [ م ُ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ) مف دار. بچه ای که مفش پشت لبش سرازیر است . (فرهنگ لغات عامیانه ٔ جمالزاده ). مفو. مفی . آنکه آب بینی وی پیوسته روان باشد.(یا
پلی فملغتنامه دهخداپلی فم . [پ ُ ف ِ ] (اِخ ) در اساطیریونانی نام عفریتی از سیکلپ ها است که از نپتون رب ّالنوع دریا و یک پری بنام توسه بوجود آمده و بدنی بسیار جسیم و چهره ای بغایت