مغلاةدیکشنری عربی به فارسیکتري , اب گرم کن , دهل , نقاره , جعبه قطب نما , ديگچه , ماهي تابه , روغن داغ کن , تغار , کفه ترازو , کفه , جمجمه , گودال اب , خداي مزرعه وجنگل وجانوران وشبانان
مغلاةلغتنامه دهخدامغلاة. [ م ِ ] (ع ص ، اِ) تیر پرتاب . (مهذب الاسماء). تیر سبک . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). تیری که آن را بلند و به فاصله دور توان انداخت . ج ، مغ
مقلاةلغتنامه دهخدامقلاة. [ م ِ ] (ع اِ) تاوه . روغن گداز.(دهار). تاوه . ج ، مقالی . (مهذب الاسماء). که قلیه بریان کنند در وی . مِقلی ̍. (منتهی الارب ) (آنندراج ). تابه . ج ، مقال
مقلعةلغتنامه دهخدامقلعة. [ م ُ ل َ ع َ ] (ع ص ) سفینة مقلعة؛ کشتی بابادبان . ج ، مقلعات . (ناظم الاطباء). کشتی که برای آن بادبان ساخته باشند. (از اقرب الموارد).
مَوْلَاهُفرهنگ واژگان قرآنناصر و ياري کننده و پشتیبانش که عهده دار همه ی امور مربوط به اواست - مولاي او -سرپرست و صاحب اختیاراو (کلمه مولي به معناي ناصر و ياري کننده است ، و ليکن نه هر ن
مَوْلَاهُمُفرهنگ واژگان قرآنناصر و ياري کننده و پشتیبانشان که عهده دار همه ی امور مربوط به ايشان است - مولاي آنها -سرپرست و صاحب اختیارآنها (کلمه مولي به معناي ناصر و ياري کننده است ، و لي