نرمکنندۀ مغز نانcrumb softenerواژههای مصوب فرهنگستانترکیبی که برای نرم شدن بافت داخلی نان به خمیر افزوده میشود
گوشتمایهforcemeat stuffingsواژههای مصوب فرهنگستانمخلوط چرخشده و پرادویۀ گوشت و پیاز و سبزیجات و زبرۀ مغز نان
دست دادنلغتنامه دهخدادست دادن . [ دَ دَ ] (مص مرکب ) مصافحه کردن . تصافح . به رسم مغربیان تصافح کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا). دست خود را در دست دیگری گذاشتن و فشردن به علامت سلام و
کالجوشلغتنامه دهخداکالجوش . (اِ) نوعی از ماحضر باشد که درویشان پزند. وآن چنان باشد که نان را ریزه کنند، همچنانکه برای اشکنه ریزه میکنند و کشک به آب نرم کرده را با روغن واندک فلفل