مغرمفرهنگ مترادف و متضاد۱. وامدار، مقروض، مدیون ۲. غرامتگیرنده، تاوانستان ۳. گرفتار، شیفته، اسیر محبت
مغرملغتنامه دهخدامغرم . [ م َ رَ ] (ع مص ) تاوان دادن . (تاج المصادر بیهقی ) (ترجمان القرآن ). غَرم . غرامة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) : و من الاعراب من یتخذ ما ینفق مغرماً
مغرملغتنامه دهخدامغرم . [ م ُ رَ ] (ع ص ) گرفتار دین و تاوان . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد گرفتار وام .(ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گران وام . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا
مقرملغتنامه دهخدامقرم . [ م َ رَ ] (ع مص ) نخست گیاه خوردن گرفتن شتر یا به ضعف و سستی خوردن . قَرم . قُروم . (ازمنتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
مقرملغتنامه دهخدامقرم . [ م ِ رَ ] (ع اِ) بسترآهنگ . ج ، مقارم . (مهذب الاسماء). پرده ٔ رنگین از پشم که در وی نقش و نگار باشد یا پرده ٔ تنک . مقرمة. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ا
مقرملغتنامه دهخدامقرم . [ م ُ رَ ] (ع ص ) شتر گرامی که بر وی بار نکنند و خوار ورام ننمایند و به جهت گشنی بدارند آن را یا بجهت آنکه فربه شود تا بکشند آن را. (منتهی الارب ) (آنندر
مَّغْرَمٍفرهنگ واژگان قرآنكسي كه بي جهت مجبور به پرداخت خسارتي كه خود مسببش نبوده شود - ضرر و خسارتي که انسان بدون اينکه جنايت و يا خيانتي مرتکب شده باشد ، از مال خود بپردازد (کلمه غُرم
مَّغْرَمٍفرهنگ واژگان قرآنكسي كه بي جهت مجبور به پرداخت خسارتي كه خود مسببش نبوده شود - ضرر و خسارتي که انسان بدون اينکه جنايت و يا خيانتي مرتکب شده باشد ، از مال خود بپردازد (کلمه غُرم
مغارملغتنامه دهخدامغارم . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ مَغرَم .(ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). رجوع به مغرم شود.
مُّثْقَلُونَفرهنگ واژگان قرآنسنگین باران (جمع اسم مفعول از مصدر اِثقال (باب افعال )به معناي تحميل ثقل و سنگینی ، و کنايه است از مشقت ومعناي عبارت "أَمْ تَسْأَلُهُمْ أَجْراً فَهُم مِّن مَّغْ
تاوانفرهنگ مترادف و متضاد۱. بدل، جبران، جریمه، خسارت، عوضی، غرامت، کفاره، مغرم ۲. عوض، مابهازا، جریمه