مغرلغتنامه دهخدامغر. [ م َ ] (ع مص ) شتافتن . (تاج المصادر بیهقی ). رفتن و بشتافتن . (از منتهی الارب ) (آنندراج ). مغر فی البلاد مغراً؛ رفت در شهرها و به شتاب رفت . (ناظم الاطب
مغرلغتنامه دهخدامغر. [ م َ غ َ ] (ع ص ) رنگی است سرخ غیرخاص یا سرخی تیره ٔ سپیدی آمیز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رنگ سرخ غیرخالص و یا سرخ تیره ٔ سپیدی آمیخته . (ناظم الاطباء)
مغرةلغتنامه دهخدامغرة. [ م ُ رَ ] (ع اِ) رنگ سرخ غیرخالص و سرخ تیره ٔ سپیدی آمیخته . (ناظم الاطباء).رنگی که به سرخی زند. (از اقرب الموارد). مَغَر. (منتهی الارب ) (از اقرب الموار