مغسسلغتنامه دهخدامغسس . [ م ُ غ َس ْ س ِ / م ُ غ َس ْ س َ ] (ع ص ) خرمای تر تباه شده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). رطب فاسد. غَسیس . مغسوس . (اقرب الموارد).
مقصصلغتنامه دهخدامقصص . [ م ُ ق َص ْ ص َ ] (ع ص ) آنکه موی پیش سر وی بریده بود. (مهذب الاسماء). آنکه گیسوهای وی بریده شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || فرس مقصص ؛ ا
مغستانلغتنامه دهخدامغستان . [ م ُ غ ِ ] (اِ مرکب ) نخلستان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ).
مغاسللغتنامه دهخدامغاسل . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ مَغسَل و مَغسِل .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ مغسل ، جای مرده شستن . (آنندراج ). و رجوع به مغسل شود.
مغثورلغتنامه دهخدامغثور. [ م ُ ] (ع اِ) شلم مانندی گنده بوی و شیرین . ج ، مغاثیر. (ناظم الاطباء). مِغثَر. (منتهی الارب ). مِغثَر. مِغثار. لغتی است در مُغفور. (از اقرب الموارد). و
lessenedدیکشنری انگلیسی به فارسیکاهش یافته است، کاستن، کاهش دادن، تقلیل دادن، تقلیل یافتن، کمتر شدن، خرد کردن، کمتر کردن، تخفیف یافتن، خرد ساختن، خرد شدن
مغستانلغتنامه دهخدامغستان . [ م ُ غ ِ ] (اِ مرکب ) نخلستان . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ) (از اشتینگاس ).
مغاسللغتنامه دهخدامغاسل . [ م َ س ِ ] (ع اِ) ج ِ مَغسَل و مَغسِل .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). ج ِ مغسل ، جای مرده شستن . (آنندراج ). و رجوع به مغسل شود.
مغثورلغتنامه دهخدامغثور. [ م ُ ] (ع اِ) شلم مانندی گنده بوی و شیرین . ج ، مغاثیر. (ناظم الاطباء). مِغثَر. (منتهی الارب ). مِغثَر. مِغثار. لغتی است در مُغفور. (از اقرب الموارد). و
مغثوملغتنامه دهخدامغثوم . [ م َ ] (ع ص ) آمیخته هرچه باشد. (منتهی الارب ). هرچیز آمیخته . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).