مغبونلغتنامه دهخدامغبون .[ م َ ] (ع ص ) فریب خورده در خرید و فروخت و زیان رسیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ). فریب خورده و فریفته شده وگول خورده و بیشتر در معامله گویند. الحدیث :
مغبونیلغتنامه دهخدامغبونی . [ م َ ] (حامص ) مغبون شدن . حالت و چگونگی مغبون . زیان دیدگی . فریب خوردگی در معامله و جز آن : اکنون ز مفلسی چه نوی چندین بردرد مانی و غم مغبونی . ناصر
تباخسلغتنامه دهخداتباخس . [ ت َ خ ُ ] (ع مص ) مغبون کردن بعض ایشان مر بعض را. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (ناظم الاطباء).
بازندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: نتیجۀ عمل ، مغبون، متضرر، زیاندیده، مالباخته سرهمبند صید، آدم ساده، مرئوس ازآنجا راندهو ازاینجا مانده، مادرمردۀ چادربرده منقرض شکستخورده▼ قبول نشده، ر