مغاکیلغتنامه دهخدامغاکی . [ م َ ] (حامص ) عمق . (دهار). گودی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). عمق و ژرفی و کاواکی . (ناظم الاطباء): چنان سبک بود گویی باد اندر چیزی کردندی و انگشت ب
مغاکیلغتنامه دهخدامغاکی . [ م َ ] (ص نسبی ) (اصطلاح زمین شناسی ) عمیق ترین ناحیه ٔ دریا، فرهنگستان این کلمه را معادل آبیسال فرانسوی برگزیده است . و رجوع به واژه های نو فرهنگستان
تپۀ مغاکیabyssal hill, abyssal knollواژههای مصوب فرهنگستانساختاری معمولاً آتشفشانی در کف اقیانوسها با ارتفاع کمتر از 1000 متر
توفان مغاکیabyssal stormواژههای مصوب فرهنگستانرخدادهای توفانمانند ناشی از جابهجایی جریانهای تند که بر بستر اقیانوس اثر میگذارد
رُس مغاکیabyssal clayواژههای مصوب فرهنگستانرسوباتی که در نواحی ژرف اقیانوسها تهنشین میشوند و کمتر از 30 درصد از حجم آنها منشأ زیستی دارد متـ . رُس قرمز red clay رُس قهوهای brown clay
ایالت تپهمغاکیabyssal hill provinceواژههای مصوب فرهنگستانمناطق ژرفاقیانوسی پوشیده از تپههای مغاکی
تلجیفلغتنامه دهخداتلجیف . [ ت َ ] (ع مص ) مغاکی کردن به کرانه ٔ چاه . (منتهی الارب )(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به تلجف شود. || وسیع کردن چیزی را از جوانب آ
اصادلغتنامه دهخدااصاد. [ اِ ] (ع اِ) مغاکی میان کوهها که در آن آب جمع شود. (منتهی الارب ) (آنندراج ). آصدة. (قطر المحیط). رجوع به آصدة شود. || چیزیست چون طبق . (منتهی الارب ) (آ