معیشت کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. زندگی کردن، زیستن، زندگانی کردن ۲. ارتزاق کردن، گذران کردن، امرارمعاش کردن
معیشت اندوزلغتنامه دهخدامعیشت اندوز. [ م َ ش َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه اسباب زندگانی خود را اندوخته می کند. (ناظم الاطباء).
حوزۀ معیشت محوطهsite catchment area, site territory catchment area, site catchmentواژههای مصوب فرهنگستانناحیۀ پیرامون یک استقرار یا قرارگاه که غالباً منبع تأمین مواد اولیۀ موردنیاز ساکنان آن برای تهیۀ خوراک و ساختن ابزار بوده است
شکار معیشتیsubsistence huntingواژههای مصوب فرهنگستانشکاری که مردمان بومی با هدف تهیة غذا و حفظ بقای خود و خانوادهشان انجام میدهند
کشاورزی معیشتیsubsistence agriculture, subsistence farmingواژههای مصوب فرهنگستاننوعی کشاورزی که محصولات آن معمولاً تنها برای مصرف خانوادۀ کشاورز کافی است
subsistenceدیکشنری انگلیسی به فارسیمعیشت، امرار معاش، معاش، وسیله معیشت، اعاشه، گذران، دوام، زیست، نگاهداری، مدد معاش، سر سختی
معیشت اندوزلغتنامه دهخدامعیشت اندوز. [ م َ ش َ اَ ] (نف مرکب ) آنکه اسباب زندگانی خود را اندوخته می کند. (ناظم الاطباء).