معیبلغتنامه دهخدامعیب . [ م َ ] (ع ص )عیب ناک . (منتهی الارب ) (آنندراج ). عیب ناک و معیوب . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). آهومند. دارای عیب .مُعَیِّب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : زرّ سرخ ار شدپشیمانی سپید آتش گرفت چون توان گفتن که مغشوش و معیبش یافتم .<
معیبلغتنامه دهخدامعیب . [ م ُ ع َی ْ ی َ ] (ع ص ) معیوب . عیب ناک . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چو آبی به یک جا مهیا شودشود حوضه و آنگه به دریا شودمعیب بود تا بود در مغاک معلق بود چون بود گرد خاک . نظامی .و رجوع به تعییب
محبلغتنامه دهخدامحب . [ م ُ ح َب ب ] (ع ص ) دوست داشته و محبوب . (ناظم الاطباء). محبوب . (منتهی الارب ).
محبلغتنامه دهخدامحب . [ م ُ ح ِب ب ] (ع ص ) دوست . دوست دارنده . (غیاث ) (ناظم الاطباء). دوستدار. دوستار. ج ، محبین . (یادداشت مرحوم دهخدا). ولی . مقابل مبغض . (یادداشت مرحوم دهخدا) : بادا دل محبش همواره بانشاطبادا تن عدویش پیوسته ناتوان . <p class="author
مهبلغتنامه دهخدامهب . [ م َ هََ ب ب ] (ع اِ) محل وزیدن باد. (ناظم الاطباء). جای هبوب یعنی وزیدن باد. (غیاث اللغات ) (آنندراج ). وزیدن گاه باد. جستن گاه باد. زخم گاه باد. (یادداشت مؤلف ).وزشگاه . ج ، مَهاب ّ. (از اقرب الموارد) : زر چو کاه است و دست داد تو بادپ
معیبةلغتنامه دهخدامعیبة. [ م َ ی َ ب َ ] (ع اِ) جای بی حرمتی و بی آبرویی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چیزی که بی آبرویی آورد. (ناظم الاطباء).
معيبدیکشنری عربی به فارسیشايسته بي اعتباري , باور نکردني , ننگ اور , رسوايي اور , خفت اور , ننگين , نامطبوع
معیبةلغتنامه دهخدامعیبة. [ م َ ی َ ب َ ] (ع اِ) جای بی حرمتی و بی آبرویی . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || چیزی که بی آبرویی آورد. (ناظم الاطباء).