معیار تتاtheta criterionواژههای مصوب فرهنگستاندر نظریۀ زایشی، محدودیتی در تخصیص نقشهای تتا که مطابق با آن هر موضوع فقط یک نقش تتا میپذیرد و هر نقش تتا فقط به یک موضوع تخصیص داده میشود
معیاردیکشنری فارسی به انگلیسیbench mark, canon, check, criterion, gauge, measure, norm, received, scale, standard, test, touchstone, unit, yardstick
معیارلغتنامه دهخدامعیار. [ م ِع ْ ] (ع اِ) اندازه و پیمانه . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). وسیله ای که بدان چیز دیگر را بسنجند و برابر کنند بنابراین ترازو و پیمانه مع