ماثدلغتنامه دهخداماثد. [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) طلایه . دیده بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مثدلغتنامه دهخدامثد. [م َ ] (ع مص ) پنهان شدن میان سنگها و نگریستن از میان آنها دشمنان را و دیدبانی نمودن برای قوم . || طلایه و دیدبان گردانیدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندر
ماثدلغتنامه دهخداماثد. [ ث ِ ] (ع ص ، اِ) طلایه . دیده بان . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
مثدلغتنامه دهخدامثد. [م َ ] (ع مص ) پنهان شدن میان سنگها و نگریستن از میان آنها دشمنان را و دیدبانی نمودن برای قوم . || طلایه و دیدبان گردانیدن کسی را. (از منتهی الارب ) (آنندر
طلایهلغتنامه دهخداطلایه . [ طَ ی َ / ی ِ ] (از ع ،اِ) جاسوس لشکر که پیش و پس را نگه دارد. گروهی که پیش فرستند تا از دشمن واقف شود. (منتخب اللغات ). پیش قراول . پیشرو لشکر. پیش جن
پنداشتنلغتنامه دهخداپنداشتن . [ پ ِ ت َ ] (مص ) گمان بردن . تصور کردن باشد. (برهان قاطع). گمان برده شدن . ظن بردن . ظن کردن . خیال کردن . وهم . (دهار). توهم کردن . اعتقاد داشتن . ح
پنهانلغتنامه دهخداپنهان . [ پ َ / پ ِ ] (ص ، ق ) مخفی . پوشیده . راز. نهان . خافی . خافیة.خفاء.خفی ّ. مُدَغمر. خفوة. دفینة. مستور. باطن . نهفته . دفین . مدفون . مُدَخِمس . (منتهی