معيندیکشنری عربی به فارسیمخصوص , ويژه , خاص , بخصوص , مخمص , دقيق , نکته بين , خصوصيات , تک , منحصر بفرد , معين , اخص
مَّعِينٍفرهنگ واژگان قرآنآب جاري بر روي زمين (در عبارت"وَءَاوَيْنَاهُمَا إِلَىٰ رَبْوَةٍ ذَاتِ قَرَارٍ وَمَعِينٍ:هر دو را به سرزميني بلند که جايي هموار و چشمه سار بود منزل داديم ")-زلا
lurkدیکشنری انگلیسی به فارسیخیره شدن، در خفا انجام دادن، کمین کردن، در تکاپو بودن، در کمین شکار بودن، در انتظار فرصت بودن، دزدکی عمل کردن
بهتلغتنامه دهخدابهت . [ ب َ ] (هندی ، اِ) این نام هندوی است و معنی او رفتن ستاره است به روزی . (التفهیم ). لفظ هندی است و نزد منجمان حرکت کوکبی بود در زمان معین مثل ده روز یا پ
کراتینلغتنامه دهخداکراتین . [ ک َ / ک َرْ را ] (اِ) عنکبوت . کراتن . (فرهنگ فارسی معین ) : مثل آنان که بدون خدای دوستان و معبودان گیرند از اصنام چون مثل کراتین است . (تفسیر ابوالف
شیرازیلغتنامه دهخداشیرازی . (ص نسبی ) منسوب به شهر شیراز. (ناظم الاطباء). || از مردم شیراز. || لهجه ٔ مردم شیراز. (فرهنگ فارسی معین ).- مثل شیرازیها؛ با گفتاری تهی بالان و نازان .
بعدلغتنامه دهخدابعد. [ ب ُ ](ع اِ مص ) ضد قرب . دوری . (از اقرب الموارد) (از کشاف اصطلاحات الفنون ) (غیاث ) (واژه های نو فرهنگستان ).- بعداً له ؛ یقال : بعداً له ؛ یعنی دور گر
سلاخ خانهلغتنامه دهخداسلاخ خانه . [ س َل ْ لا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جایی که گاو و گوسفند را ذبح کنند و پوست آنها را بکنند. کشتارگاه . مسلخ . (فرهنگ فارسی معین ).- امثال :مثل سگ سلا