معنی آفرینلغتنامه دهخدامعنی آفرین . [ م َ ف َ ] (نف مرکب ) آفریننده ٔ معنی . مبدع معنی . آنکه معانی بکر و عالی ابداع کند : شرق و غرب اتفاق کرد بر آنک مبدع و معنی آفرین باشم . خاقانی .
معنی آفرینفرهنگ فارسی عمید / قربانزادهشاعر یا نویسندهای که معانی بکر و بدیع در شعر یا نوشتۀ خود بیاورد.
معنی آفرینیلغتنامه دهخدامعنی آفرینی . [ م َ ف َ ] (حامص مرکب ) ابداع معنی . آوردن معانی و مضامین بکر و عالی . و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
معنیفرهنگ مترادف و متضاد۱. مفهوم، مدلول ۲. مفاد، مضمون، لب ۳. حقیقت، محتوا، باطن ۴. هدف، مقصود، منظور، قصد، نیت ۵. دلیل، سبب، انگیزه ۶. مطلب، موضوع ۷. مورد، باره ۸. نکته
معنیدیکشنری فارسی به انگلیسیdefinition, effect, implication, import, intent, meaning, purport, sense, significance, signification
معنی آفرینیلغتنامه دهخدامعنی آفرینی . [ م َ ف َ ] (حامص مرکب ) ابداع معنی . آوردن معانی و مضامین بکر و عالی . و رجوع به ماده ٔ قبل شود.
معنی اکبرآبادیلغتنامه دهخدامعنی اکبرآبادی . [ م َ ی ِ اَ ب َ ] (اِخ ) میان منگلی پسر محمد مکارم از شاعران قرن دوازدهم است . در سخن سنجی ونکته رسی و معنی آفرینی صاحب استعداد بود. او راست :
چنانهنلغتنامه دهخداچنانهن . [ چ َ هََ ] (صوت ) کلمه ٔ تحسین است به معنی آفرین و بارک اﷲ که همه نیکی ها در ضمن آن هست ، یعنی وصف نتوان کرد از غایت نیکویی . (برهان ) (از جهانگیری )
دیلغتنامه دهخدادی . [ دَ / دِ ] (اِخ ) در دین زرتشتی به معنی دادار و آفریننده از صفات اهورمزدا است . || نام ملکی است که تدبیر امور و مصالح دیماه و روز دی به مهر و دی به آذر بد