معنلغتنامه دهخدامعن . [ م َ ] (اِخ ) ابن اوس بن نصربن زیاد مزنی (متوفی به سال 63 هَ . ق .). شاعری فحل است که جاهلیت و اسلام را درک کرد. درباره ٔ گروهی از صحابه مدایحی دارد. به
معنلغتنامه دهخدامعن . [ م َ ] (اِخ ) ابن حاتم . سومین از بنی حمدان در صنعا از 504 تا حدود 10 هَ . ق . (از طبقات سلاطین اسلام ص 84).
معنلغتنامه دهخدامعن . [ م َ ] (اِخ ) ابن زائدةبن عبداﷲ شیبانی ، مکنی به ابوالولید (متوفی به سال 151 هَ . ق .). از بخشندگان معروف عرب و یکی از فصحای شجاع بود. در بخشندگی چون حات
معنلغتنامه دهخدامعن . [ م َ ] (اِخ ) ابن عدی الاوسی انصاری ، از صحابه و برادر عاصم است . در حرب یمامه به خلافت ابوبکر شهید شد. و رجوع به تاریخ گزیده ص 234 و 239 و تاریخ الخلفا
معنلغتنامه دهخدامعن . [ م َ ] (اِخ ) شاعری از عرب . دیوان او را ابوسعید سکری و اصمعی و ابوعمرو شیبانی گرد کرده اند. (ابن الندیم ).
مانلغتنامه دهخدامان . (اِخ ) جزیره ای است به انگلستان در دریای ایرلند که 570 کیلومترمربع وسعت و 48000 تن سکنه دارد. مرکز آن «دوگلاس » است و مورد توجه جهانگردان می باشد. (از لار
مانلغتنامه دهخدامان . (اِخ ) مرکز ایالت «سارت » فرانسه که بر کنار رودسارت و در 217 کیلومتری غرب پاریس واقع است و 147650 تن سکنه دارد. شهر «مان » چند کلیسا از قرنهای 11 و12 و 13
مانلغتنامه دهخدامان . (اِخ ) نام دو برادر نویسنده ٔ آلمانی . نخستین «هنریش » (1871-1950م .) نویسنده ٔ «پروفسور انرات » و دومین «توماس » (1875-1955م .) نویسنده ٔ «بودنبروکها» و
مانلغتنامه دهخدامان . (ع اِ) (از «م ی ن ») آهن آماج و کلند که بدان زمین شیارند. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). تبری دودم که بدان زمین را شخم کنند، مجد این کلمه را در ذیل «م ی ن
معن زائدهلغتنامه دهخدامعن زائده . [ م َ ن ِ ءِ دَ ] (اِخ ) معن بن زائده : در جود بر زیادتی از معن زائده وز فضل فضل داری بر فضل برمکی . سوزنی .نه معن زائده ای کز ید عطاده خودز معن زائ
معن زائدهلغتنامه دهخدامعن زائده . [ م َ ن ِ ءِ دَ ] (اِخ ) معن بن زائده : در جود بر زیادتی از معن زائده وز فضل فضل داری بر فضل برمکی . سوزنی .نه معن زائده ای کز ید عطاده خودز معن زائ
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م ُ ع َن ْ نی ] (ع ص ) عناء معن ؛ مبالغه است . (منتهی الارب ). در مبالغه گویند: عناء معن ؛ یعنی رنج بسیار. (ناظم الاطباء).
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م َنی ی ] (ص نسبی ) منسوب است به معن بن مالک بن فهم ... وجماعتی منسوب به او هستند. (از لباب الانساب ص 161).
معنةلغتنامه دهخدامعنة. [ م ِ ع َن ْ ن َ ] (ع ص ) مؤنث مِعَن ّ. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). زنی که در هرچه پیش آیددخالت کند. (ناظم الاطباء). و رجوع به مِعَن ّ شود.
معنیلغتنامه دهخدامعنی . [ م َ نا / م َ نی ی ] (ع اِ) هرچه قصد کرده شود از چیزی . (از منتهی الارب ). هرچیزی که شخص قصد می کند و مقصود. ج ، معانی . (ناظم الاطباء). قصدکرده شده . (