معمعانلغتنامه دهخدامعمعان . [ م َ م َ ] (ع اِ) سختی گرما. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). سختی موسم گرما. (غیاث ). و رجوع به معنی بعد شود. || شدت سرما
معمعانةلغتنامه دهخدامعمعانة. [ م َ م َ ن َ ] (ع ص ) معمعانیة. مؤنث معمعان ، سخت گرم : لیلة معمعانة. (از اقرب الموارد).
معمعانیلغتنامه دهخدامعمعانی . [ م َ م َنی ی ] (ع ص ) سخت گرم . معمعان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخت گرم . (ناظم الاطباء).
معمعانیةلغتنامه دهخدامعمعانیة. [ م َ م َ نی ی َ ] (ع ص ) معمعانة. (اقرب الموارد). رجوع به معمعانة شود.
معمدانلغتنامه دهخدامعمدان . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) نزد نصاری کسی که تعمید دهد. مُعَمِّد. تعمیددهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و یوحنای حصور به جهت تعمیدش چنین ملقب شده است . (از
ملمعانلغتنامه دهخداملمعان . [ م ِ م َ ] (ع اِ) به صیغه ٔ تثنیه ، دو بال مرغ . (ناظم الاطباء). و رجوع به ملمع شود.
معمعانةلغتنامه دهخدامعمعانة. [ م َ م َ ن َ ] (ع ص ) معمعانیة. مؤنث معمعان ، سخت گرم : لیلة معمعانة. (از اقرب الموارد).
معمعانیلغتنامه دهخدامعمعانی . [ م َ م َنی ی ] (ع ص ) سخت گرم . معمعان . (از منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). سخت گرم . (ناظم الاطباء).
معمعانیةلغتنامه دهخدامعمعانیة. [ م َ م َ نی ی َ ] (ع ص ) معمعانة. (اقرب الموارد). رجوع به معمعانة شود.
حبسانلغتنامه دهخداحبسان . [ ح ُ ] (اِخ ) آبی است در راه غربی حاج از کوفه . زنی از طائفه ٔ کنده ، در رثاء کسان خویش که بنوزمان در حبسان کشته بودند، گوید : سقی مستهل الغیث اجداث فت
معمدانلغتنامه دهخدامعمدان . [ م ُ م ِ ] (ع ص ) نزد نصاری کسی که تعمید دهد. مُعَمِّد. تعمیددهنده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). و یوحنای حصور به جهت تعمیدش چنین ملقب شده است . (از