معلم خانهلغتنامه دهخدامعلم خانه . [ م ُ ع َل ْ ل ِ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مکتب و مدرسه . (آنندراج ). جای درس و تحصیل و مدرسه . (ناظم الاطباء) : معلم خانه ٔ چشمش چه رسم آورد در عالم ک
معلمدیکشنری عربی به فارسیمعلم , معلم مذهبي , نشان اختصاصي , نقطه تحول تاريخ , واقعه برجسته , راهنما , ناصح , مربي , مرشد , فرسخ شمار , مرحله مهمي از زندگي , مرحله برجسته , با ميل خود شم
lugsدیکشنری انگلیسی به فارسیاشکال، پس زدن دهنه اسب، گوشک، گوش پوش، اویزه، دیرک، تیر، ادم کله خر، کودن، قالب زدن، هر عضو جلو امده چیزی، کشیدن و بردن، بزور کشیدن، گنجانیدن
lullدیکشنری انگلیسی به فارسیآرامش، ارامش، سکون، ارامی، ساکت شدن، ارام کردن، لالایی خواندن، فرو نشاندن
خانهلغتنامه دهخداخانه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) آن جایی که در آن آدمی سکنی می کند. (ناظم الاطباء). سرا. منزل . مستَقَرّ : برگزیدم بخانه تنهایی از همه کس درم ببستم چست . شهیدبلخی .کنو
ملاخانهلغتنامه دهخداملاخانه . [ م ُل ْ لا ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) مکتب . مکتب خانه . جایی که در آن کودکان گرد می آمدند و مکتب داری ، خواندن و نوشتن را به آنان می آموخت . مدرسه . معل
طهمورث آبادلغتنامه دهخداطهمورث آباد. [ طَ رِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان رودبار بخش معلم کلایه ٔ شهرستان قزوین در 50000 هزارگزی معلم کلایه و 33000 گزی راه عمومی . کوهستان و معتدل با 80 تن
تارملغتنامه دهخداتارم . [ رَ / رُ ] (اِ) معرب آن طارم . خانه ٔ چوبین چون خرگاه و سراپرده . (انجمن آرا) (آنندراج ). خانه ٔ چوبین که بر زمین یا بالای عمارتی سازند. (فرهنگ نظام ) :