معفولغتنامه دهخدامعفو. [ م َ ف ُوو ] (ع ص ) عفوکرده شده و معاف نموده شده . (غیاث ) (آنندراج ). آمرزیده شده و معاف شده . (ناظم الاطباء). بخشوده . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : پی
معفوجلغتنامه دهخدامعفوج . [ م َ ] (ع ص ) وطی شده در دبر. الحدیث : اذا قیل للرجل یا معفوج ، فان علیه الحد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عفج شود.
معفورلغتنامه دهخدامعفور. [ م َ ] (ع ص ) بازار کاسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
معفورةلغتنامه دهخدامعفورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) بازار کاسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || زمین که علف آن را خورانیده باشند. (منتهی ا
معفوسلغتنامه دهخدامعفوس . [ م َ ] (ع ص ) مرد بندی و زندانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوار و حقیر و مبتذل هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج
معفونلغتنامه دهخدامعفون . [ م َ ] (ع ص ) گوشت برگردیده بوی و مزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگردیده بوی و برگردیده مزه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معفوجلغتنامه دهخدامعفوج . [ م َ ] (ع ص ) وطی شده در دبر. الحدیث : اذا قیل للرجل یا معفوج ، فان علیه الحد. (ناظم الاطباء). و رجوع به عفج شود.
معفورلغتنامه دهخدامعفور. [ م َ ] (ع ص ) بازار کاسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). و رجوع به ماده ٔ بعد شود.
معفورةلغتنامه دهخدامعفورة. [ م َ رَ ] (ع ص ) بازار کاسد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از محیط المحیط). || زمین که علف آن را خورانیده باشند. (منتهی ا
معفوسلغتنامه دهخدامعفوس . [ م َ ] (ع ص ) مرد بندی و زندانی . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || خوار و حقیر و مبتذل هرچه باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج
معفونلغتنامه دهخدامعفون . [ م َ ] (ع ص ) گوشت برگردیده بوی و مزه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). برگردیده بوی و برگردیده مزه . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).