معطیلغتنامه دهخدامعطی . [ م ُ ] (ع ص ) عطاکننده . (غیاث ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). بخشنده . دهنده . دهشکار. باذل . (یادداشت به خط مرحوم دهخ
ماتیلغتنامه دهخداماتی . (حامص ) چگونگی مات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). حالت و کیفیت آنکه مات شده است .
معطیرلغتنامه دهخدامعطیر. [ م ِ ] (ع ص ) آنکه عطر بسیار به کار گیرد، مذکر و مؤنث در این یکسان است . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). زن و مرد بسیار عطر سوزنده و خوشبوی ناک . (من
ابن معطیلغتنامه دهخداابن معطی . [ اِ ن ُ م ُ ] (اِخ ) زین الدین ابوالحسن یحیی بن عبدالمعطی بن عبدالنور الزواوی مغربی حنفی . یکی از ائمه ٔ نحو و لغت . مولد او به سال 564 هَ .ق . وی ن
معطیرلغتنامه دهخدامعطیر. [ م ِ ] (ع ص ) آنکه عطر بسیار به کار گیرد، مذکر و مؤنث در این یکسان است . (مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد). زن و مرد بسیار عطر سوزنده و خوشبوی ناک . (من
ابن معطیلغتنامه دهخداابن معطی . [ اِ ن ُ م ُ ] (اِخ ) زین الدین ابوالحسن یحیی بن عبدالمعطی بن عبدالنور الزواوی مغربی حنفی . یکی از ائمه ٔ نحو و لغت . مولد او به سال 564 هَ .ق . وی ن
دهشکارلغتنامه دهخدادهشکار. [ دِ هَِ ] (ص مرکب ) معطی . بخشنده . بادهش و بخشش . سخی . (یادداشت مؤلف ).