معطسةلغتنامه دهخدامعطسة. [ م ُ ع َطْ طِ س َ ] (ع ص ) تأنیث معطس . دواها که عطسه آرد. انفیه ها. ج ، معطسات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). داروهایی که سبب تحریک مخاط بینی شوند و ت
مُّعَطَّلَةٍفرهنگ واژگان قرآنتعطیل شده (بئر معطلة يعني چاهي که ديگر کسي از اهل آبادي کنار آن نميآيد تا آب بردارد ، چون کسي در آبادي نمانده )
معطرةلغتنامه دهخدامعطرة. [ م ُ طِ رَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ناقة معطرة؛ شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده که گویی بر موهایش صبغه ا
معطرةلغتنامه دهخدامعطرة. [ م ُ ع َطْ طَرَ ] (ع ص ) مؤنث معطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوشبوی . (از اقرب الموارد). و رجوع به معطر شود.
معطسلغتنامه دهخدامعطس . [ م ُ ع َطْ طِ ] (ع ص ) آنچه از شدت بوی خود عطسه انگیزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). سعوط. عودالعطاس . عطسه زای . عطسه آور. (یادداشت به
ادویهلغتنامه دهخداادویه . [ اَدْ ی َ / ی ِ ] (از ع ، اِ) ج ِ دَواء. داروها. عقاقیر : هر کس بکاشان ... رسیده ... بر دارالمرضی و فاروقهای ثمین و انواع ادویه و معاجین و تفرقه ٔ آن ب
مُّعَطَّلَةٍفرهنگ واژگان قرآنتعطیل شده (بئر معطلة يعني چاهي که ديگر کسي از اهل آبادي کنار آن نميآيد تا آب بردارد ، چون کسي در آبادي نمانده )
معطرةلغتنامه دهخدامعطرة. [ م ُ طِ رَ ] (ع ص ) شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء): ناقة معطرة؛ شتر ماده ٔ اصیل و برگزیده که گویی بر موهایش صبغه ا
معطرةلغتنامه دهخدامعطرة. [ م ُ ع َطْ طَرَ ] (ع ص ) مؤنث معطر. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). خوشبوی . (از اقرب الموارد). و رجوع به معطر شود.