معضلةلغتنامه دهخدامعضلة. [ م ُ ض ِ ل َ ] (ع ص ) مسئله ٔ مشکل و دشوار و منه قول عمر اعوذ باﷲ من کل معضلة لیس لها ابوالحسن ، یرید علیا علیه السلام . ج ، معضلات . (ناظم الاطباء) (از
مُّعَطَّلَةٍفرهنگ واژگان قرآنتعطیل شده (بئر معطلة يعني چاهي که ديگر کسي از اهل آبادي کنار آن نميآيد تا آب بردارد ، چون کسي در آبادي نمانده )
معاضیللغتنامه دهخدامعاضیل . [ م َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ مُعَضِّل و مُعَضِّلَة. (منتهی الارب ). ج ِ معضل . (ناظم الاطباء). و رجوع به معضل شود. || ج ِ مُعضِل و مُعضِلَة. (اقرب الموارد).