معضدلغتنامه دهخدامعضد. [ م ِ ض َ ] (ع اِ) داس درخت بر. (منتهی الارب ) (آنندراج ). داس و یا شمشیرمانندی که بدان درخت می برند. ج ، معاضد. (ناظم الاطباء). دهره . (یادداشت به خط مرح
معضدلغتنامه دهخدامعضد. [ م ُ ع َض ْ ض َ ] (ع ص ) جامه ای که علم بر بازو دارد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). جامه ای که بر بازوی آستین آن نگار و یا ریشه باشد. (ناظ
معضدلغتنامه دهخدامعضد. [ م ُ ع َض ْ ض ِ ] (ع ص ) غوره ٔ خرماکه از یک جانب به رسیدن نزدیک شده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معضدةلغتنامه دهخدامعضدة. [ م ِ ض َ دَ ] (ع اِ) همیان درم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همیان دراهم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معضدةلغتنامه دهخدامعضدة. [ م ُ ع َض ْ ض َ دَ ] (ع ص ) ابل معضدة؛ شتران بازو داغ کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معضدةلغتنامه دهخدامعضدة. [ م ُ ع َض ْ ض ِ دَ ] (ع ص ) مُعَضِّد. (منتهی الارب ). بسرة معضدة؛ غوره ٔ خرمایی که از یک طرف به رسیدن نزدیک شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معضدةلغتنامه دهخدامعضدة. [ م ُ ع َض ْ ض ِ دَ ] (ع ص ) مُعَضِّد. (منتهی الارب ). بسرة معضدة؛ غوره ٔ خرمایی که از یک طرف به رسیدن نزدیک شده باشد. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معضدةلغتنامه دهخدامعضدة. [ م ِ ض َ دَ ] (ع اِ) همیان درم . (منتهی الارب ) (آنندراج ). همیان دراهم . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معضدةلغتنامه دهخدامعضدة. [ م ُ ع َض ْ ض َ دَ ] (ع ص ) ابل معضدة؛ شتران بازو داغ کرده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
معاضدلغتنامه دهخدامعاضد. [ م َ ض ِ ](ع اِ) ج ِ مِعضَد به معنی بازوبند. (آنندراج ). ج ِ معضد. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وللاناث مالهن من المداری والأکالیل و ال
معضودلغتنامه دهخدامعضود. [ م َ ] (ع ص ) شجر معضود؛ درخت بریده شده . (از منتهی الارب ). درخت بریده شده با معضاد. (ناظم الاطباء). بریده شده با معضد. (از اقرب الموارد). رجوع به معضا