معصیتفرهنگ مترادف و متضاد۱. اثم، بزه، تقصیر، جرم، خطا، ذنب، فجور، گناه، منکر ۲. نافرمانی کردن، عصیان ورزیدن، گناه کردن ۳. نافرمانی ≠ ثواب
معصیتلغتنامه دهخدامعصیت . [ م َ ی َ ] (ع اِ) مخالفت و نافرمانی و سرکشی و عدم اطاعت و عصیان . (ناظم الاطباء) : زیان نبود و نباشدْت از او چنانکه نبودزیان ز معصیت دیو مر سلیمان را.
معصیت فرمایلغتنامه دهخدامعصیت فرمای . [ م َ ی َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه معصیت فرماید. آنکه به ارتکاب گناه وادارد : تن من است چو سلطان معصیت فرمای من از قیاس غلام مطیع سلطانم . سوزنی .و ر
معصیت فرمایلغتنامه دهخدامعصیت فرمای . [ م َ ی َ ف َ ] (نف مرکب ) آنکه معصیت فرماید. آنکه به ارتکاب گناه وادارد : تن من است چو سلطان معصیت فرمای من از قیاس غلام مطیع سلطانم . سوزنی .و ر
معصیت کارلغتنامه دهخدامعصیت کار. [ م َ ی َ ] (ص مرکب ) گناهکار. مُذنِب . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
معصیت کاریلغتنامه دهخدامعصیت کاری . [ م َ ی َ ] (حامص مرکب ) حالت و چگونگی معصیت کار. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گناهکاری .
sinدیکشنری انگلیسی به فارسیگناه، معصیت، خطا، حرج، عیب، عصیان، بزه، فسق، خطا کردن، گناه ورزیدن، معصیت کردن