معصرهلغتنامه دهخدامعصره . [ م ِ ص َ رَ / رِ ] (ع اِ) آنچه چیزی را به آن افشرند و جواز روغنگران . (غیاث ). منگنه و جندره و جواز و جوازان . (ناظم الاطباء). و رجوع به معصرة شود. ||
معصرةلغتنامه دهخدامعصرة. [ م َ ص َ رَ ](ع اِ) فشاردن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایی که در آن چیزی می فشارند. (ناظم الاطباء). جای شیره کشیدن از انگور و جز آن . ج ، معاصر. (
معصرةلغتنامه دهخدامعصرة. [ م ِ ص َ رَ ] (ع اِ) تخته ٔ روغنگر. کوبین . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه در وی انگور فشارند تا آب وی برآید. چرخشت . ج ، معاصر. (ناظم
معره ٔ مصرینلغتنامه دهخدامعره ٔ مصرین . [ م َ ع َرْ رَ ی ِ م َ / م ِ ] (اِخ ) شهرکی است خرم و آبشان از آسمان است . (حدود العالم چ دانشگاه ص 172). شهری کوچک و ناحیه ای است در نواحی حلب و
معره ٔ نسرینلغتنامه دهخدامعره ٔ نسرین . [ م َ ع َرْ رَ ی ِ ؟ ] (اِخ ) از اماکن مشهور شام معره ٔنسرین است . سمعانی گوید معره ٔ نسرین مشهور است به معره ٔ مصرین و ابن حوقل گوید معره ٔ نسری
مُبْصِرَةًفرهنگ واژگان قرآنروشنگر - نور دهنده - درخشنده - واضح و روشن - آنچه سبب بينايي مي شود - بينا كننده (اسم فاعل از مصدر ابصار)
معصرةلغتنامه دهخدامعصرة. [ م َ ص َ رَ ](ع اِ) فشاردن جای . (منتهی الارب ) (آنندراج ). جایی که در آن چیزی می فشارند. (ناظم الاطباء). جای شیره کشیدن از انگور و جز آن . ج ، معاصر. (
معصرةلغتنامه دهخدامعصرة. [ م ِ ص َ رَ ] (ع اِ) تخته ٔ روغنگر. کوبین . (مهذب الاسماء، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). آنچه در وی انگور فشارند تا آب وی برآید. چرخشت . ج ، معاصر. (ناظم
کیستانلغتنامه دهخداکیستان . (اِ) شکنجه ٔ روغنگری و معصره ٔ آب انگورگیری . (ناظم الاطباء) (از اشتینگاس ). || شیرزنه . (ناظم الاطباء). ظرف کره گیری یا کره سازی . (از اشتینگاس ).
منگنهلغتنامه دهخدامنگنه . [ م َگ َ ن َ / ن ِ ] (اِ) معصره و جندره و جوازان و جواز وابزاری که بدان بر میوه جات و مانند آن فشار وارد می آورند تا آب آن گرفته شود و نیز ابزاری که در