معذبلغتنامه دهخدامعذب . [ م َ ذِ ](ع اِ) خرقه ای که زنان به وقت نوحه بر میان بندند. ج ، معاذب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). مِعذَبَة. (ناظم الاطباء).
مآزبلغتنامه دهخدامآزب . [ م َ زِ ] (ع اِ) ج ِ مِئزاب . (منتهی الارب ذیل ازب ). رجوع به مئزاب و مآزیب شود.
معزبلغتنامه دهخدامعزب . [ م ُ زِ ] (ع ص ) طالب گیاه و آنکه به گیاه عازب رسیده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ). طالب آب و گیاه دوردست وآنکه به آب و گیاه دوردست رسیده باشد. ج ، مع
معزبلغتنامه دهخدامعزب . [ م ُ ع َزْ زَ ] (ع ص ) آنکه او را از خانه دور کرده باشند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
luffsدیکشنری انگلیسی به فارسیluffs، حرکت کشتی درجهت باد، قسمت جلو باد کشتی، حرکت لنگری جرثقیل، لنگر پیدا کردن، سرکشتی را در جهت بادگردانیدن
مُعَذِّبُوهَافرهنگ واژگان قرآنعذاب كنندگان آن (در اصل معذبون بوده كه چون مضاف واقع شده است نون آن حذف گرديده است)
معذبهلغتنامه دهخدامعذبه . [ م ُ ع َذْ ذِ ب َ ] (ع ص ) شکنجه و عذاب کننده یعنی در رنج اندازنده . (غیاث ) (آنندراج ).