1354 مدخل
لوب
(مُ عِ زّ) [ ع . ] (اِفا.) عزت دهنده .
۱زنبور عسل ۲مگس ۳کوه
۱چین وشکن را گویند(برهان) چین و شکنج(آنندراج) چین و شکنج و ...
متاهة
معز. [ م َ ] (ع اِ) ج ِ ماعز. (ناظم الاطباء).
رنجیده
پوزش
زجر دهنده , عذاب دهنده , شکنجه دهنده
قابل بخشش و معافيت , بخشيدني , معاف شدني
اصدم
اثر لغزیدگی
علامت Lubber
لوباک
lubbers، ادم کودن، ملوان تازه کار، خرس، ادم بی دست و پا
معذرت مي خواهند - عذر مي آورند - عذر خواهي مي کنند
معذب
معذور