معدملغتنامه دهخدامعدم . [ م ُ دِ ](ع ص ) آنکه نیست و نابود می کند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). || درویش و نیازمند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموار
مدمغفرهنگ انتشارات معین(مُ دَ مَّ) [ ع . ] (اِمف .) 1 - غذای چرب کرده شده . 2 - در فارسی : کسی که دماغ (تکبر) و نخوت دارد؛ پرنخوت ، متکبر.
مردم شناسیفرهنگ انتشارات معین( ~ . ش )(حامص .) 1 - شناختن اخلاق و آداب مردمان . 2 - علمی است که انسان را در سلسلة حیوانات مورد مطالعه قرار می دهد و از نژادهای مخلف انسان و طرز زندگی و وضع
حارثلغتنامه دهخداحارث . [ رِ ] (اِخ ) ابن کلدةبن عمروبن ابی علاج بن ابی سلمةبن عبدالعزی بن غمرةبن عوف بن قسی ثقفی مکنی به ابی وائل از مردم طائف ، از بطن ثقیف ، مولای ابوبکرة ثقف
درویشلغتنامه دهخدادرویش . [ دَرْ ] (ص ، اِ) خواهنده از درها. (غیاث ). گدا. (لغت محلی شوشتر نسخه ٔ خطی ). سائل یعنی گدائی که با آوازی خوش گاه پرسه زدن شعر خواند. فقیران که گدائی ک