معجبلغتنامه دهخدامعجب . [ م ُ ج َ ] (ع ص ) متکبر و خویشتن بین و خودپسند. (غیاث ) (آنندراج ). متکبر: مستکبر. صاحب عجب . (از اقرب الموارد). خویشتن ستای . خودپسند. مغرور. برترمنش .
معجبلغتنامه دهخدامعجب . [ م ُ ع َج ْ ج َ ] (ع ص ) شگفت انگیز و عجب و حیرت انگیز. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
معجبةلغتنامه دهخدامعجبة. [ م َ ج َ ب َ ] (ع اِ) جای شگفت و تعجب . || سبب تعجب و دلیل تعجب . || سزاوار تعجب . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
معجبةلغتنامه دهخدامعجبة. [ م َ ج َ ب َ ] (ع اِ) جای شگفت و تعجب . || سبب تعجب و دلیل تعجب . || سزاوار تعجب . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون ).
برتنلغتنامه دهخدابرتن . [ ب َ ت َ ] (ص مرکب ) معجب . مستکبر. متکبر و مغرور. (ناظم الاطباء). سرکش مقابل فروتن . (آنندراج ). برترمنش . (یادداشت مؤلف ). برتر : زن مسکین فروتن مرد
خویشتن ستایلغتنامه دهخداخویشتن ستای . [ خوی / خی ت َ س ِ ] (نف مرکب ) معجب . لافزن . خویشتن ستا. خودستا : هرچند پاک و پارسا باشی خویشتن ستای مباش . (قابوسنامه ). || گیج . (فرهنگ اسدی )