معتکف وارلغتنامه دهخدامعتکف وار. [ م ُ ت َ ک ِ ] (ق مرکب ) همچون معتکف . مانند معتکفان : سالها شد تا دل جانپاش ازرق پوش من معتکف وار اندرآن زلف سیه دارد وطن . خاقانی .و رجوع به معتکف
معتکففرهنگ مترادف و متضاد۱. زاویهنشین، عاکف، خلوتگزیده، عزلتنشین، گوشهگیر، گوشهنشین، معتزل، مقیم ۲. زاهد، متعبد
معتکفلغتنامه دهخدامعتکف . [ م ُ ت َ ک َ ] (ع اِ) خلوت جای . (منتهی الارب )(آنندراج ). خلوت جای و خلوت خانه . (ناظم الاطباء).
معتکفلغتنامه دهخدامعتکف . [ م ُ ت َ ک ِ ] (ع ص ) در مسجد برای عبادت نشیننده . (غیاث ) (آنندراج ). کسی که همیشه در مسجد مشغول عبادت باشد. (ناظم الاطباء). مقیم و ملازم در جایی برای
معتکففرهنگ انتشارات معین(مُ تَ کِ) [ ع . ] (اِفا.) گوشه نشین ، کسی که برای عبادت در مسجد یا جای دیگر خلوت بگزیند.
جان پاشلغتنامه دهخداجان پاش . [ جام ْ ] (نف مرکب ) جان پاشنده . تلف کننده ٔ جان . جان نثار کننده : سالها شد تا دل جانپاش ازرق پوش من معتکف وار اندر آن زلف سیه دارد وطن .خاقانی .
اسحاقلغتنامه دهخدااسحاق . [ اِ ] (اِخ ) ابن ابراهیم بن مخلدبن عبداﷲبن مطربن حنظلةبن عبیداﷲبن غالب بن الوارث بن عبیداﷲبن عطیةبن مرةبن کعب بن همام بن اسدبن مرةبن عمروبن حنظلةبن مال
محرملغتنامه دهخدامحرم . [ م ُ رِ ] (ع ص ) در حرم درآینده . (از منتهی الارب ). کسی که احرام حج بسته است . (ناظم الاطباء). احرام بسته . آنکه احرام بسته است زیارت خانه ٔ خدا را. اح
باد صبالغتنامه دهخداباد صبا. [ دِ ص َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بادیست که از مابین شرق و شمال وزد و بادبرین همین است . (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). بادی که از مابین مشرق و شما
بابلغتنامه دهخداباب . (اِخ ) (1236 - 1266هَ . ق .) میرزا علی محمد شیرازی ولادتش در غره ٔ محرم سال هزار و دویست و سی و شش قمری ، و در بیست و هفتم شعبان سال هزار و دویست و شصت و