معارضه کردنلغتنامه دهخدامعارضه کردن . [ م ُ رَ ض َ / رِ ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) مبارات . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). مقابله کردن دو حریف و مدعی با یکدیگر.
مفاوضه کردنلغتنامه دهخدامفاوضه کردن . [ م ُ وَ / وِ / ض َ / ض ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) بازآمدن . || بازآوردن . || عوض کردن و پاداش دادن و جزا و مکافات دادن . (ناظم الاطباء).
تبدیل کردنلغتنامه دهخداتبدیل کردن . [ ت َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) عوض کردن . تعویض . بدل کردن . تاخت زدن . مبادله کردن . معاوضه کردن . || گرداندن . تغییر دادن . تحریف کردن : روا نیست در ت
تغييردیکشنری عربی به فارسیدگرگون کردن ياشدن , دگرگوني , تغيير , پول خرد , مبادله , عوض کردن , تغييردادن , معاوضه کردن , خردکردن (پول) , تغيير کردن , عوض شدن , تغييرمکان , نوبت کار , مبدل
تبدیل کردنفرهنگ مترادف و متضاد۱. تغییردادن، دگرگون ساختن، دگرسان کردن ۲. تعویض کردن، معاوضه کردن (ارز، پول)