معاوزلغتنامه دهخدامعاوز. [ م َ وِ ] (ع اِ) ج ِ مِعوَز. (منتهی الارب ). ج ِ معوز و معوزة. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). جامه ٔ کهنه ٔ هر وقتی بدان جهت که لباس درویشان است . (آنند
معوزلغتنامه دهخدامعوز. [ م ِع ْ وَ ] (ع اِ) جامه ٔ کهنه . (دهار). جامه ٔ کهنه ٔ هر وقتی بدان جهت که لباس درویشان است . مِعْوَزَة. ج ، معاوز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب ا
تبادلدیکشنری عربی به فارسیمعاوضه , ردو بدل کننده , باهم عوض کردن , مبادله کردن , تبادل کردن , تغيير دادن , متناوب ساختن , عوض کردن , بيرون کردن , جانشين کردن , اخراج کردن