معاودلغتنامه دهخدامعاود. [ م ُ وِ ] (ع ص ) آن که پیوسته بر کاری باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ماهر در عمل خویش . (از اقرب الموارد). || خوی گر به چیزی . (منتهی ا
معاودتلغتنامه دهخدامعاودت . [ م ُ وَ / وِ دَ ] (از ع ، اِمص ) بازگشتن . (غیاث ). عود و رجعت و بازگشت . (ناظم الاطباء). مراجعت . بازآمدن . بازگشتن . رجوع . رجعت . بازگشت . (یادداشت
معاودةلغتنامه دهخدامعاودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) دیگرباره با کاری بازگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). عِواد. بازگشتن به اول کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازگشتن به کار اوّل . (از ا
معاودتلغتنامه دهخدامعاودت . [ م ُ وَ / وِ دَ ] (از ع ، اِمص ) بازگشتن . (غیاث ). عود و رجعت و بازگشت . (ناظم الاطباء). مراجعت . بازآمدن . بازگشتن . رجوع . رجعت . بازگشت . (یادداشت
معاودةلغتنامه دهخدامعاودة. [ م ُ وَ دَ ] (ع مص ) دیگرباره با کاری بازگشتن . (تاج المصادر بیهقی ). عِواد. بازگشتن به اول کار. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بازگشتن به کار اوّل . (از ا
بازلغتنامه دهخداباز. (ق ) تکرار و معاودت چنانکه گویند باز بگو یعنی مکرر بگو و باز چه میگوید یعنی دیگرچه میگوید. (برهان ). تکرار و معاودت کاری . (غیاث ). دیگر. (انجمن آرا) (آنند
پسروندهفرهنگ فارسی طیفیمقوله: حرکت سرونده، مرتجع، اُمل، وحشی، شخص خام 699 عقبافتاده، عقبمانده معاود، عاید، بازگردنده مرجوعی، برگردان