معاملتلغتنامه دهخدامعاملت . [ م ُ م َل َ / م ُ م ِ ل َ ] (از ع ، اِمص ) معاملة. معامله . رجوع به معاملة شود. || خرید و فروش . دادوستد.سوداگری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : در سخ
معاملت داشتنلغتنامه دهخدامعاملت داشتن .[ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) خرید و فروش و داد و ستد داشتن . || سر و کار داشتن . نظر داشتن . علاقه داشتن دلبستگی داشتن : یکی را از
معاملت کردنلغتنامه دهخدامعاملت کردن . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َک َ دَ ] (مص مرکب ) رفتار کردن . عمل کردن : در حالت خردی با مادر خویش چنین معاملت کرده اند، لاجرم در بزرگی نامقبول و نا
معاملت دانلغتنامه دهخدامعاملت دان . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َ ] (نف مرکب ) کاردان و کارشناس . (ناظم الاطباء). آنکه سلوک با دیگران را نیک داند. آنکه با راه و رسم امور، نیک آشنا باشد
معاملت داشتنلغتنامه دهخدامعاملت داشتن .[ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َ ت َ ] (مص مرکب ) خرید و فروش و داد و ستد داشتن . || سر و کار داشتن . نظر داشتن . علاقه داشتن دلبستگی داشتن : یکی را از
معاملت کردنلغتنامه دهخدامعاملت کردن . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َک َ دَ ] (مص مرکب ) رفتار کردن . عمل کردن : در حالت خردی با مادر خویش چنین معاملت کرده اند، لاجرم در بزرگی نامقبول و نا
معاملت دانلغتنامه دهخدامعاملت دان . [ م ُ م َ ل َ / م ُ م ِ ل َ ] (نف مرکب ) کاردان و کارشناس . (ناظم الاطباء). آنکه سلوک با دیگران را نیک داند. آنکه با راه و رسم امور، نیک آشنا باشد
مزامنةلغتنامه دهخدامزامنة. [ م ُ م َ ن َ ] (ع مص ) به زمان معاملت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). به روزگار معامله کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
قصارلغتنامه دهخداقصار. [ ق َص ْ صا ] (اِخ ) حمدون بن احمدبن عمارة، مکنی به ابوصالح . رئیس فرقه ٔ قصاریان و از بزرگان صوفیه است .وی گفتی که علم خدای تعالی به تو نیکوتر از آن باشد