معاضدلغتنامه دهخدامعاضد. [ م َ ض ِ ](ع اِ) ج ِ مِعضَد به معنی بازوبند. (آنندراج ). ج ِ معضد. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : وللاناث مالهن من المداری والأکالیل و ال
معاضدلغتنامه دهخدامعاضد. [ م ُ ض ِ ] (ع ص ) یاری نماینده . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). یاری کننده و دستگیر و معاون و مددگار و هم بازو. (ناظم الاطباء). دستیار.
معاضدتفرهنگ مترادف و متضاد۱. دستگیری، کمک، مدد، مساعدت، مظاهرت، معاونت، همدستی، همراهی، یاری، یاوری ۲. کمک کردن، یاری کردن
معاضدتدیکشنری فارسی به انگلیسیaid, bailout, co-operation, contribution, cooperation, ministration, ministry, partnership, teamwork
معاضدتلغتنامه دهخدامعاضدت . [ م ُ ض َ / ض ِ دَ ] (از ع ، اِمص ) یاری دادن و بازوی یکدیگر بودن . (غیاث ). پشتی کردن . یاری کردن . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). || یاری . یارمندی . ن
معاضدةلغتنامه دهخدامعاضدة. [ م ُ ض َ دَ ] (ع مص ) با کسی یار بودن . (تاج المصادر بیهقی ). با هم یاری نمودن . (منتهی الارب ). یاری دادن و بازوی یکدیگر بودن . (آنندراج ). یاری کردن
معاضدیهلغتنامه دهخدامعاضدیه . [ م ُ ض ِ دی ی َ ] (اِخ ) نام محلی میان راه نطنز و نائین میان خالق آباد و دو راهه ٔ اصفهان در488 هزارگزی تهران . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).