معارکلغتنامه دهخدامعارک . [ م َ رِ ] (ع اِ) ج ِ معرکة. (اقرب الموارد). ج ِ معرک و معرکة. (ناظم الاطباء) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). جاهای جنگ و میدانهای کارزار و این جمع معرکه ا
معارکلغتنامه دهخدامعارک . [ م ُ رِ ] (ع ص ) مرد افکنده ٔ سخت علاج . (منتهی الارب ). مرد افکنده شده ٔ شدیدالعلاج در جنگ . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || نیک اندازنده ٔ در حر
معارکةلغتنامه دهخدامعارکة.[ م ُ رَ ک َ ] (ع مص ) قتال . عِراک . (تاج المصادر بیهقی ). یکدیگر را مالیدن به جنگ . (المصادر زوزنی ). کارزار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کارزار ک
اِحْتِدامُ المعارِکِدیکشنری عربی به فارسیشعله ور شدن درگيريها , تشديد درگيريها , بالا گرفتن جنگها , شدّت پيدا کردن جنگها (زد و خورد ها)
معارکةلغتنامه دهخدامعارکة.[ م ُ رَ ک َ ] (ع مص ) قتال . عِراک . (تاج المصادر بیهقی ). یکدیگر را مالیدن به جنگ . (المصادر زوزنی ). کارزار کردن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کارزار ک