معارةلغتنامه دهخدامعارة. [ م َ رَ ] (ع اِمص ) برگردیدگی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). روی ترش کردن از خشم . (از اقرب الموارد) (ازمحیطالمحیط). || زشت خویی . (منتهی الارب ) (ناظ
معارةلغتنامه دهخدامعارة. [ م ُ عارْ رَ ] (ع مص ) بانگ کردن شتر مرغ . (تاج المصادر بیهقی ). بانگ نمودن ؛ عارالظلیم معارة و عراراً؛ بانگ نمود شترمرغ . (از منتهی الارب ) (از اقرب ال
معارضةدیکشنری عربی به فارسیاختلا ف عقيده داشتن , جداشدن , نفاق داشتن , مخالف , معاند , ضديت , مخالفت , مقاومت , تضاد , مقابله
درنگ نمودنلغتنامه دهخدادرنگ نمودن . [ دِ رَ ن ُ / ن ِ / ن َ دَ ] (مص مرکب ) درنگ کردن . تأخیر نمودن . کندی کردن . تری . تعریش . تفخذ. تهنید. مُعارّة. (منتهی الارب ): تعجس ؛ درنگ نمود
بانگ کردنلغتنامه دهخدابانگ کردن . [ ک َ دَ ] (مص مرکب ) آواز کردن . (ناظم الاطباء). فریاد کردن . بانگ برآوردن . صخب . اصلاق . اعجاج . عجیج . عج . صیحان . صیاح . صدید. صرخ . صراخ . هب