مظلفلغتنامه دهخدامظلف . [ م ُ ظَل ْ ل َ ] (ع ص ) افزون شده و زیادگشته . || دارای سم شکافته . (ناظم الاطباء).
مزلفلغتنامه دهخدامزلف . [ م ُ زَل ْ ل َ ] (ص ) نعت مفعولی منحوت از زُلف فارسی به سیاق عربی . دارای زلف . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معشوق صاحب زلف و نوخط و این تصرف فارسی زبان
مزلففرهنگ فارسی عمید / قربانزاده۱. پسری که سرش زلف بلند و آراسته دارد.۲. [عامیانه، مجاز] ویژگی مردی که مورد سوء استفاده جنسی مردان دیگر قرار گیرد.
مظلومگویش اصفهانی تکیه ای: mazlum طاری: mazlüm طامه ای: mazlum طرقی: mazlüm کشه ای: mazlum نطنزی: mazlum
مظلةدیکشنری عربی به فارسیسايبان کرباسي , ساباط , پناه , پناهگاه , حفاظ , چتر , سايبان , چتر استعمال کردن