مظروفلغتنامه دهخدامظروف . [ م َ ] (ع ص ، اِ) آنچه که در ظرف جای گیرد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). بار. بارگیر. محتوی ظرف . آنچه در خنور باشد. آنچه در ظرف باشد. (یادداشت به
مظروففرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] مظروف، محتویات، محتوا مفاد، مضمون، مندرجات، مطالب مواد متشکله، اجزا، اجزای سازنده، عوامل، عناصر، عامل، عنصر، مادۀ ترکیبی، جزء سازا، جزء سازنده
مذروفلغتنامه دهخدامذروف . [ م َ] (ع ص ) اشک روان . (منتهی الارب ): ذرف الدمع؛ سال ، فالدمع ذارف و هو ذریف و مذروف . (از متن اللغة). ذرف العین دمعها؛ والدمع مذروف و ذریف . (از اقر
ذواناءلغتنامه دهخداذواناء. [ اِ ] (ع اِ مرکب ) مظروف . آنچه در آوند است . اسقنی ذا انائک ؛ بیاشامان مرا از آنچه در ظرف تست .
گنجیدنلغتنامه دهخداگنجیدن . [ گ ُ دَ ] (مص ) جا گرفتن مظروفی در ظرفی . درآمدن چیزی در چیزی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). راست آمدن چیزی در چیزی . محاط شدن . (ناظم الاطباء) : هیچ
بلغبلغ جوشیدنلغتنامه دهخدابلغبلغ جوشیدن . [ ب ُ ل ُ ب ُ ل ُ دَ ] (مص مرکب ) با حبابهای درشت بر روی مظروف مایع غلیان کردن .(یادداشت مرحوم دهخدا).
خبیطةلغتنامه دهخداخبیطة. [ خ َ طَ ] (ع اِ)کمی آب باقی مانده در مظروف در حدود نصف و ثلث آن . ج ، خُبُط.