مظروفلغتنامه دهخدامظروف . [ م َ ] (ع ص ، اِ) آنچه که در ظرف جای گیرد. (از محیطالمحیط) (از اقرب الموارد). بار. بارگیر. محتوی ظرف . آنچه در خنور باشد. آنچه در ظرف باشد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
مظروففرهنگ فارسی طیفیمقوله: فضای عام ] مظروف، محتویات، محتوا مفاد، مضمون، مندرجات، مطالب مواد متشکله، اجزا، اجزای سازنده، عوامل، عناصر، عامل، عنصر، مادۀ ترکیبی، جزء سازا، جزء سازنده، قطعه قطعات منفصله، سیکیدی موجودی، موجودی انبار، فهرست اقلام، فهرست آذوقه، خواروبار، تهیه محموله، بار رسوب، جسم منتقلشده لایی، پوشال، پُ
مجروفلغتنامه دهخدامجروف . [ م َ ] (ع ص ) بعیر مجروف ؛ آن که بر رانش داغ جرفة باشدیا آنکه تندی زیر نرمه ٔ گوش آن را داغ کرده باشند. (منتهی الارب ). شتری که بر ران وی یا نرمه ٔ زیر گوش آن داغ باشد. (ناظم الاطباء). شتری که داغ جرفة داشته باشد. (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به جرفة شود.
مجرفلغتنامه دهخدامجرف . [ م ِ رَ ] (ع اِ) بیل . مجرفة. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) (از ذیل اقرب الموارد). و رجوع به مجرفة شود.
مجرفلغتنامه دهخدامجرف . [ م ُ ج َرْ رَ ] (ع ص ) رجل مجرف ؛ آن که همه ٔ مال او را حوادث برده و هلاک کرده باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
خبیطةلغتنامه دهخداخبیطة. [ خ َ طَ ] (ع اِ)کمی آب باقی مانده در مظروف در حدود نصف و ثلث آن . ج ، خُبُط.
ذواناءلغتنامه دهخداذواناء. [ اِ ] (ع اِ مرکب ) مظروف . آنچه در آوند است . اسقنی ذا انائک ؛ بیاشامان مرا از آنچه در ظرف تست .
سرریز شدنلغتنامه دهخداسرریز شدن . [ س َ ش ُ دَ ] (مص مرکب ) لب ریز شدن . ریختن آب و مانند آن از حوض و جز آن . ریختن مظروف از لب ظرفی چون بیش از اندازه باشد.